بی تو میمیرم

اولین روز پیش دبستانی

1392/8/22 17:26
نویسنده : مامان
25 بازدید
اشتراک گذاری

پیش دبستانی که بودی هرروز یه داستان باتوداشتیم یادمه شهریور همون سال که می خواستی بری پیش دبستانی رفته بودیم تهران خونه دایی همون جا هم برای اول مهر هرچی لازم بود برات خریدیم صبح همون روز که رسیدیم اول رفتیم خونه بابایی تا هم خستگی در کنیم هم سوغاتیهاشون را هم بدیم .توهم همه وسایلت را اوردی پایین تا به همه نشون بدی اخه خیلی ذوق وشوق داشتی از بس شیطونی کردی کیفت یادت رفت بیاری خونه حالا تا خونه خودمون 45دقیقه راه بود چون هنوز تونل را نساخته بودن  .دست برقضا شیفت ظهر بودی وراضی نمی شدی بدون کیف بری اگرم بابا میخواست بره برات بیاره نمی رسید سر ساعت توبری مرکز پیش دبستانیتون بعد بابا زنگ زد عمو وازش خواست که لوازمت را بده یه تاکسی تابرات بیاره راننده تاکسی هم با سرعت تمام کیف را بهت رسوند وخوشبختانه سر ساعت تونستی بری کلاس خدا خیرش بده .البته چون روز اولت بود من فکر کردم نمیتونی تنها بمونی ولی خیلی راحت اومدی گفتی مامان توبرو خونه خسته ای منم از خوشحالی بغلت کردم واین طور که معلوم بود جدایی برای من بیشتر سخت بود .قربونت برم که زودتر ازسنت بزرگ شدی هر جند اون روز 2باراومدم بهت سر زدم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)