بی تو میمیرم

فرشته زندگی مادر.......

1392/8/27 12:28
نویسنده : مامان
65 بازدید
اشتراک گذاری

niniweblog.com

کودکی که آماده تولد بود ، نزد خدا رفت و از او پرسید: ((میگویند فردا شما مرا به زمین میفرستید ، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به آنجا بروم ؟))

خداوند پاسخ داد : (( از میان تعداد بسیاری از فرشتگان ، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام ، او از تو نگهداری خواهد کرد ))

اما کودک هنوز مطمئن نبود که میخواهد برگردد یا نه : (( اما اینجا در بهشت ، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند ))

خداوند لبخند زد : ((فرشته تو برایت آواز خواهد خواند ، و هر روز به تو لبخند خواهد زد ، تو عشق را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود ))

کودک ادامه داد : (( من چطور میتوانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمیدانم ؟ ))

خداوند او را نوازش کردو گفت : ((فرشته ی تو زیاترین و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی ))

کودک با ناراحتی گفت : (( وقتی میخواهم با شما صحبت کنم ، چه کنم ؟ ))

اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت : (( فرشته ات ، دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد میدهد که چگونه دعا کنی ))

کودک سرش را برگرداند و پرسید : (( شنیده ام که در زمین انسان ها ی بدی هم زندگی میکنند ، چه کسی از من محافظت خواهد کرد ؟))

خداوند پاسخ داد : (( فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد ، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود ))

کودک با نگرانی ادامه داد : (( اما من همیشه به این که دیگر نمیتوانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود ))

خداوند لبخند زدو گفت : ((فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد مرا خواهد آموخت ، گرچه من همیشه در کنار تو خواهم بود ))

در آن هنگام که بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده میشد . کودک میدانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند

او به آرامی یک سوال دیگر از خدا پرسید : (( خدایا ! اگر من باید همین حالا بروم لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید ))

خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد : (( نام فرشته ات اهمیتی ندارد ، به راحتی میتوانی آن را مادر

صدا کنی)

niniweblog.com

تقدیم به فرشته زندگیم مامانم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)