بی تو میمیرم

تنها برگشتن به خونه

ما که به دلیل انتقالی بابا از ایلام به ایوان اومده بودیم خواستیم فرهنگیان خونه اجاره کنیم تا نزدیک خونه عمه فرشته باشیم به خاطر همین اسمت را مدرسه بسیج نوشتیم البته بعدش خونه سازمانی بهمون دادن که از مدرسه ات دور بود به خاطر همین بابا خودش همیشه تورو میبرد مدرسه .روز شنبه 14 ابان 90 بابا مثل همیشه اومد دنبالت اما........                                                     &nbs...
19 آبان 1392

شب قدر

امشب ١٩رمضان ٩٢باعمه ارزو وزن عموها برای احیا به مسجد جامع رفتیم وتوخیلی خوب دعای جوشن کبیر را تونستی زمزمه کنی ومن به وجودت افتخار می کنم وخدا رابه این شب عزیز قسم میدم به اونایی که از نعمت بچه محرومند یه نی نی بده تا باداشتن نی نی طعم واقعی زندگی را بچشند .الهی امین ...
19 آبان 1392

tiny talk 2b

سه شنبه ١مرداد٩٢ ساعت ٤ امتحان پایان ترم زبان tiny talk 2bداشتی وروزشنبه 5مردادنتیجه ازمون اعلام شد که امتیازت 100بود تازه اقای فرشادویسی خیلی ازت راضی بود وبابا بخاطر تعریف وتمجید اقای ویسی بهت جایزه داد قرار شد شهریه ترم بعد را هم که افزایش داشته برات بریزیم به حساب که بااین ترم که بری میشه 5 ترم .البته استعدادت ستودنیه شاید م به خاطر علاقت باشه البته اوایل دوست داشتی بری زبان المانی یادبگیری که توایوان اصلا کلاس نداره . ...
19 آبان 1392

تولد 9سالگی

دوروز بود بابا به هر چی شیرینی فروشیه توایوان سرزد تابلکه بتونه یه کیک برای تولدت سفارش بده ولی متاسفانه همشون میگفتن ماه رمضان سفارش نمی گیریم ما هم مونده بودیم چیکار کنیم من ازت خواستم بعدا تولد بگیریم اما تو قبول نمی کردی تازه یه نامه واسم نوشتی که مامان تولد رو همون روز تولد می گیرن تولد بدون کیک هم معنی نداره ومنم نمیتونم تحمل کنم تا بعد .منم نامه را نشون بابا دادم باباخیلی ناراحت شد وقول داد هرطور شده برات کیک بخره . ظهر  27 تیر92 روز پنجشنبه به خاطر ماه رمضان بابا زود اومد خونه وگفت اماده بشین بریم ایلام برای محمد کیک بخریم توازخوشحالی نمیدونستی چیکار کنی خیلی زود اماده شدیم ورفتیم ایلام اول تو رو بردیم چشم پزشک برای سنجش ب...
19 آبان 1392

تولد عمه

امروز 2 مرداد92 روز چهارشنبه مصادف با15 رمضان ومیلاد امام حسن مجتبی  تولد عمه فهیمه بود اونم به این مناسبت همه را برای افطار دعوت کرد خونه بابایی .توهم اولین sms تولد عمه رافرستادی  خیلی به همه خوش گذشت بخصوص شما بچه ها که همش توی حیات بازی می کردید. ...
19 آبان 1392

مسافرت شمال

روز 30 تیر 90ساعت 8صبح باخانواده عمه فرشته از ایوان غرب به سمت شمال حرکت کردیم البته شب اول قرار شد بریم قزوین .مسافرت خوبی بود خیلی خوش گذشت با وجود این که رضا پسر عمه ات به خاطر تنبلی واز خواب بیدار نشدن نیامد که اگر میومد حتما به توبیشتر خوش میگذشت ان شا الله عمری باشه مسافرت بعدی .ازاین مسافرت فقط یه عکس از تو وعلی توی گوشی بابا موند اخه همه را که چاپ کردیم از روی گوشی حذف کردیم که اون راهم بعدا اپلود میکنم .خوش وخرم باشی گل پسر ...
19 آبان 1392

بدون عنوان

هرچیزی اولش یه طعم دیگه داره                                                                                                       ...
19 آبان 1392

اول مهر

15تیر 90 و4شعبان مصادف با میلاد ابوالفضل بعدازکلی تحقیق که کدوم مدرسه بهتره تصمیم گرفتیم برای  ثبت نام کلاس اول اسمت رومدرسه شهید فاطمی شیفت مخالف مدرسه خاله ات واقع درمیدان کشوری بنویسیم اخه خیلی دوست داشتم معلم خانم داشته باشی تا باهات مهربون باشه وخودم راحتتر بیام مدرسه چون  اساسی با اقایون مشکل دارم از طرفی چون تازه از مسافرت شمال برگشته بودیم ودیر سفارش روپوش دادیم روپوشت هنوز اماده نشده بود قرارشد روز چهار شنبه 30 شهریور جشن شکوفه ها براتون بگیرن منم صبح زود لباس تنت کردم وچون نزدیک بود پیاده رفتیم تا هم سرحال بشی وهم شور ونشاط کلاس اولی ها را ببینیم خلاصه قرارشدبابا ه م برات گل طبیعی بگیره وبیاره ماهم چون خاله اونجا معل...
18 آبان 1392