بی تو میمیرم

گمشدم محمد جون

دیروز ٢٧شهریور رفتیم نمایشگاه پاییزه که توی چغا سبز بود توهم با بابایی بودی  ومن وعمه اری رفتیم برای خرید ولی وسط راه توپشیمون شده بودی واز بابا خواسته بودی بیای پیش ما البته بابا مارا دیده بود به خاطر همین  بهت اجازه داده بود ولی ای دل غافل تو یه لحظه غفلت کردی وما را گم کردی ما هم بیخبر از همه جا به خیال اینکه پیش بابا هستی مشغول خرید بودیم یه لحظه احساس کردم از کنارم رد شدی برگشتم دیدم خودتی با یه پسر غریبه که فوقش دوسال از خودت بزرگتر بود گفتم چی شده ؟بابا کجاست ؟زدی زیر گریه وگفتی گم شده بودم  از این پسره پرسیدم گوشی داری به بابام زنگ بزنم ؟اونم فهمیدکه گم شدم خواست  منو ببره پیش انتظامات دم در. که خوشبختانه تور...
27 آبان 1392

همکلاسی

اینم عکسهای اول مهر از محمد ودوستاش ازراست محمد سعید تهرانی-ارمین شیرزادی-محمد . ویکی دیگه  واما اینم پاکت جشن عاطفه ها ...
27 آبان 1392

پدر که باشی ....

پدر که باشی!!! با تمام سختی ها و مشقت های روزگار،               با دیدن غم فرزندت میگویی:"نگران نباش،درست میشود،                                                          خیالت تخت ، من پشتت هستم".  پدر که باشی ؛             &nb...
27 آبان 1392

امید ...اعتماد...ایمان ..

هر شب ما به رختخواب میرویم،‌ ما هیچ اطمینانی نداریم که فردا صبح زنده بر می خزیزیم، با این حال ساعت را برای فردا کوک می کنیم.« این یعنی اُمید» ـ کودکی یکساله ای را تصور کنید، زمانی که شما او را به هوا پرتاب می کنید، او می خندد، چرا که او می داند که شما او را خواهید گرفت.«این یعنی اعتماد» ـ روزی،‌ تمام روستایی ها تصمیم گرفتند، تا برای بارش باران دعا کنند، در روزی که برای دعا همگی دور هم جمع شدند،تنها یک پسر بچه با خود چتری داشت.«این یعنی ایمان»
27 آبان 1392

زیارت

صبح جمعه 15 شهریور همراه خانواده عمه جون وعمه ارزو ایوان را به مقصد شمال ترک کردیم واین اولین عکس درامامزاده باقر واقع در بیستون کرمانشاه   است .شب اول رفتیم ساوه که از طرف بانک یه سوئیت در اختیارمون بود وخیلی خوش گذشت .                 ...
27 آبان 1392