چشمای گریون
امروز با چشمای گریون برگشتی وتوی دلم اشوب شد اینقدر بغض کرده بودی که نمیتونستی حرفی بزنی منم موندم که چه اتفاقی افتاده خلاصه یه کم که سبک شدی به حرف اومدی وگفتی امروز معلم نداشتیم وزنگ اخر ناظم مدرسه اومده گفته فردا نیاید مدرسه همتون اخراج هستید وباید اولیاتون بیان پروندتون رو بگیرن . منم زنگ زدم مدرسه کسی جواب نداد وبابا رفت ببینه چه اتفاقی افتاده که مدیر مدرسه گفته بود من در جریان نیستم ولی فکر کنم چون معلم نداشتن زیاد شلوغ کردن ، وناظم این حرفا رو گفته تا دیگه شلوغ نکنن اما ناظمتون نمیدونسته با این حرفاچه آشوبی توی دل کوچیک...
نویسنده :
مامان
14:21